جدول جو
جدول جو

معنی محال گوئی - جستجوی لغت در جدول جو

محال گوئی(مُ)
محال گویی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
صفت و عمل محال گو. محال گوئی. بیهوده گویی. یاوه گویی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ فُ)
بیهوده گو. ترفندباف. یاوه گوی. یافه درای: ترشروی باشند و متکبر و محال گوی و بخیل و رعنا. (سیاست نامه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تملق. چاپلوسی. خوش آمدگوئی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اگر توقع آسایش از جهان داری
مدار دست ز دست مزاج گوئی ها.
صائب (از آنندراج).
- مزاج گوئی کردن، برطبق میل شنونده گفتن بی اعتقاد به صحت گفتار خود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
محال گوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از محال گوی
تصویر محال گوی
بیهوده گوی، ترفندگر فریبکار
فرهنگ لغت هوشیار